سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خالق عشق

به همین سادگی رفتی بی خداحافظ
عزیزم 

سهم تو شد روز تازه سهم من اشک که بریزم

به همین سادگی کم شد عمر گلبوته تو
دستم

. گله از تو نیست میدونم خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره هامون تو عزیزتر از
چشامی

هر جا هستی خوب و خوش باش تا ابد بغض
صدامی

تو رو محض لحظه هامون نشه باورت یه
وقتی

. که دوست ندارم اینو به خدا گفتم به
سختی

من اگه دوست نداشتم پای غم هات نمی
موندم

واست این همه ترانه از ته دل نمی خوندم

اگه گفتم برو خوبم واسه این بود که می
دیدم

داری آب می شی ، می میری اینو از همه
شنیدم

دارم از دوریت می میرم ؛ تا کنار من
نسوزی

از دلم نمی ری عمرم نفسامی که هنوزی

تو رو محض خیره هامون که نفس نفس خدا
شد

از همون لحظه که رفتی روحم از تنم جدا شد

تو که تنها نمی مونی من تنها رو دعا
کن

خاطراتمو نگه دار اما دستامو رها کن





نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/29 توسط علیرضا قدس

زیر سایبون چشمات تو شبستون نگاهت ، یه جایی گوشه اشکات مچ عشقتو
میگیرم ، بین پاییز و زمستون انتظار و نم بارون ، میون نامهربونی تا بخوای برات
میمیرم .

 

www.kingar.parsiblog.com


بین رویای شبانه جستجویت می کنم ، نرگس
عشق منی هر لحظه بویت می کنم ، برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد ، ای گل ناز
بهاری آرزویت می کنم .

 

www.kingar.parsiblog.com


در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز ، چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
.

www.kingar.parsiblog.com

 
از غمش ناله کنان می خوانم ، بی دلم
رفت ولی با دل او می مانم .

www.kingar.parsiblog.com

 

از افسر نگهبان به ریاست محترم دل :
اینجانب عشق فارغ التحصیل رشته محبت از دانشگاه عاشقان افتخار دارم در یکی از شعبان
قلب شما انجام وظیفه کنم .

www.kingar.parsiblog.com

 
نکردم در این دنیا گناهی ، فقط کردم
به چشمانت نگاهی ، گناه من اگر باشد گناهی ، مجازاتم کن هر طور که خواهی
.

www.kingar.parsiblog.com

 
سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه ! اولین بار وقتی به دنیات میاره ، دومین
بار وقتی عاشقت میکنه ، سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و
بس !

www.kingar.parsiblog.com

 
در این راه شگرف ، در دعای سحرت ، در
مناجات خدایی شدنت ، هرگز از یاد نبر ، من جا مانده بسی محتاجم .

www.kingar.parsiblog.com

 
کوله بارت بر بند ، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم ،
بشناسیم خدا و بفهمیم که چه عمری غافل بودیم ، ای سبک بال !

www.kingar.parsiblog.com

 
کاش لحظه ای می ایستادند قطرات زمان
، که از میان برخیزد بوی ماندگی خاطرات من .

www.kingar.parsiblog.com

 

در کوچه ی عشق عاشقی کمرنگ است ، حرف
دل عاشقان چه رنگارنگ است ، وقتی که ریا روی محبت باشد ، انگار تمام قلب ها از سنگ
است .

www.kingar.parsiblog.com 

کبوترم ، لانه ی من بام توست ، کجا روم ؟ مرغ دلم رام
توست ، پادشه کشور عشقم ولی ، نگین انگشتری ام نام توست .

www.kingar.parsiblog.com

 
من یک ماهی کوچکم که توی قلب شیشه ای دل تو زندگی می کنم ، می دونی اگه
دلت بشکنه من می میرم ؟

www.kingar.parsiblog.com

 

می
شود ای دوست آیا آن نگاهت را خرید ؟ یا برای آسمان ها روی ماهت را خرید ؟ من دلم
لبریز از آشوب و زنگار رو غم است ، می شود آیینه وش یه لحظه آهت را خرید
؟

 

www.kingar.parsiblog.com


درویشم و درویش تر از خود ندیدم ، همرنگ دلم عاشق و درویش ندیدم ، عمریست که
من عابر این راه غریبم ، جز سایه ی خود همسفری بیش ندیدم .
 

www.kingar.parsiblog.com


آن عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را
در موقع طپیدن به تو دوست دارم .

 

www.kingar.parsiblog.com


هرگز به احساساتی که در اولین برخورد از کسی پیدا می کنید اعتماد نکنید
!
 

www.kingar.parsiblog.com


اسرار خویش به کسی مگوی ، زیرا سینه ای
که در حفظ راز خود به ستوه آید ، از سینه ی دیگران نباید انتظار امانت داشته باشد
.

 

www.kingar.parsiblog.com


محبت همه چیز را شکست می دهد و خود شکست نمی خورد .
 

www.kingar.parsiblog.com


اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج
کنیم ، بهتر آن است که آن را خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم .
(شکسپیر)



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/11/27 توسط علیرضا قدس

ز آن طشت پر زلخت جگر در مقابلش

پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش

مظلوم چون علی و به مظلومیش گواه

آن پاره های دل، که بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان

از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر علی سخت تر گذشت

تا آن که مرگ آمد و حلّ کرد مشکلش

از ورطه ای که بود کران تا کران ملال

موجی زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش، ولی

غربت ببین که همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ریز ریز

قرآن برگ برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند

گاه از مصائب وی و گاه از فضائلش

"سید رضا موید"




نوشته شده در تاریخ شنبه 88/11/24 توسط علیرضا قدس
 

وقتی سرکلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو \"داداشی\" صدا می کرد.به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون توجهی به این مساله نمی کرد.آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.بهم گفت\" :متشکرم\" و گونه من رو بوسید .می خوام بهش بگم، می خوام که بدونه ، من نمی خوام فقط \"داداشی\" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمی دونم .تلفن زنگ زد. خودش بود. گریه می کرد. دوست پسرش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمی خواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس،خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت : \"متشکرم \" و گونه من رو بوسید. می خوام بهش بگم، می خوام که بدونه، من نمی خوام فقط \"داداشی\" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمی دونم . روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت: \"قرارم بهم خورده، اون نمی خواد بامن بیاد\".من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچ کدوممون برای مراسمی همراه نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه \"خواهر وبرادر\". ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید. من پشت سر اون، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو می دونستم، به من گفت: \"متشکرم، شب خیلی خوبی داشتیم\" ، و گونه منو بوسید. میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط \"داداشی\" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم. یه روز گذشت، سپس یک هفته، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. می خواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو می دونستم، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم و گونه منو بوسید. می خوام بهش بگم ، می خوام که بدونه، من نمی خوام فقط \"داداشی\" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم. نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، توی کلیسا، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که \"بله\" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من می خواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم، اما قبل از اینکه ازکلیسا بره رو به من کرد و گفت : تو اومدی؟ \"متشکرم\". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط \"داداشی\" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم. سالهای خیلی زیادی گذشت. به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودشمی دونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفرداره دفتر خاطراتش رو می خونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته.این چیزی هست که اون نوشته بود :\"تمام توجهم به اون بود. آرزو می کردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو می دونستم. من می خواستم بهش بگم، می خواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره.\" ای کاش این کار رو کرده بودم .. با خودم فکر می کنم و چشمانم پر از اشک شده.


نوشته شده در تاریخ شنبه 88/11/24 توسط علیرضا قدس
سلام به همه
امروز عکس های تاپ و دسته اول تظاهرات رو گذاشتم تا ببنید وحالشوببرید
بقیه عکس ها در ادامه ی مطالب










ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/11/22 توسط علیرضا قدس

سلام

وبلاگ متفاوتی دارم و از همین هم خوشم میاد که میتون متفاوت باشم

امروز درباره ی 22 بهمن امسال مطلبی می نویسم

امیدوارم با نظرات خودتون من رو یاری کنید

خودتون در جریانات اخیر ایران حضور داشتید یا اخبار این وقایع رو شنیدید

ما می خواهیم که در این پست به تحلیل 22 بهمن 1388 بپردازیم

بعد از انتخابات واقایعی روخه داد که باعث به وجود امدن جنبش سبز شد

سبز ها درخواست باز ژس گرفتن اراء خودشون و خواستار بزگزاری مجدد رای گیری بودند

این امر با مخالفت دولت رو به رو شد و باعث اشفتگی هایی در کشور شد که مخالفان دولت یعنی غربی ها هم با فتنه گری به حمایت از سبز ها در این اشفتگی ها دامن زدند

اما دولت با سرکوب اشوب گران سعی بر ارام کردن اوضاع کشور داشت

هر روز داستان جدیدی باعث می شد تا اشوب گران فعال تر به کارهای خودشان ادامه دهند

رفتن بر بام خانه و تظاهرات گسترده ی انها که بازتاب گسترده ای بر اخبار جهان داشت باعث نگرانی دولت میشد

حال اخرین روز برای سبز ها که 22 بهمن ماه خواهد بود انها می خواهند با انقلاب خودشون تغییر دولت دهند

اینجا چند سوال ژیش می اید

1_ انها در تظاهراتشان خواستار باز پس گرفته شدن اراءشان بودند , پس چه شد حالا می خواهند تغییر دولت دهند ؟

2_ دولت در مقابل این تظاهرات ایستادگی کرد و به شدت با منخالفان برخورد کرد , این کار دولت درست بود یا نه ؟

3_ 22 بهمن 88 هم مثل سال های قبل جشن پیروزی انقلاب اسلامی خواهد بود یا برکناری انقلاب اسلامی ؟

 

تمام نوشته های من بدون طرف بوده و خود طرف دار نه سبز ها هستم نه 3 رنگ ها

 

نظر شما چیست , انقلاب اسلامی سربلند از 22 بهمن ماه امسال بیرون می اید یا سبز ها ؟




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/21 توسط علیرضا قدس

جوان عاشق

روی تخته سنگی نوشته بودند اگر جوانی عاشق شد چه کند؟

 من هم زیر آن نوشتم باید صبر کند

برای بار دوم که از آن جا گذر کردم زیر نوشته من کسی نوشته بود اگر صبر نداشته باشد چه کند؟

  من هم با بی حوصلگی نوشتم بمیرد بهتر است

 برای بار سوم که از آن جا عبور می کردم انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد

 اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/21 توسط علیرضا قدس

شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟؟؟استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه رابیاوراما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدت طولانی برگشت استاد پرسید چه آوردی؟ شاگرد با حسرت جواب داد هیچ. هر چه جلوتر می رفتم خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم استاد گفت:عشق یعنی همین شاگرد پرسید:ازدواج چیست؟؟؟استاد به سخن آمد که به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاوراما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درخت بر گشت استاد پرسیدکه چه شد و شاگرد گفت به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم انتخاب کردم ترسیدم که اگر جلوتر بروم باز هم دست خالی برگردم استاد گفت : ازدواج هم یعنی همین




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/11/21 توسط علیرضا قدس
*باز در چهره ی خاموش خیال*
*خنده زد چشم گنه آموزت*

*باز من ماندم و در غربت دل*
*حسرت بوسه ی هستی سوزت*


*بازمن ماندم و یک مشت هوس*
*بازمن ماندم و یک مشت امید*

*یاد آن پرتوی سوزنده ی عشق*
*که زچشمت به دل من تابید*


*باز در خلوت من دست خیال*
*صورت شاد تورانقش نمود*

*بر لبانت هوس مستی ریخت*
*در نگاهت عطش طوفان بود*


*یادآن شب که تورادیدم و گفت*
*دل من با دلت افسانه ی عشق*

*چشم من دید در آن چشم سیاه*
*نگهی تشنه و دیوانه ی عشق*


*یادآن بوسه که هنگام وداع*
*بر لبم شعله ی حسرت افروخت*

*یاد آن خنده بیرنگ و خموش*
*که سراپای وجودم را سوخت*


*رفتی و در دل من ماند به جای*
*عشق آلوده به نومیدی ودرد*

*نگهی گمشده در پرده ی اشک*
*حسرتی یخ زده در خنده ی سرد*


*آه اگر باز به سویم آیی*
*دیگراز کف ندهم آسانت*

*ترسم این شعله ی سوزنده ی عشق*
*آخر آتش فکند بر جانت*




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/11/20 توسط علیرضا قدس

میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند

 

سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

 

تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .

 

باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو میتوانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ.

 

جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است .

 

اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

 

وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

 

هر سربازی که بر زمین می افتد و روحش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …

 

شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

 

کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

 

هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .

 

لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

 

برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

 

گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

 

کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم . 

 

 




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/11/19 توسط علیرضا قدس
<   <<   11   12   13   14   15      >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : علیرضا قدس[196]
نویسندگان وبلاگ :
حمیدرضا ریاحی
حمیدرضا ریاحی (@)[7]



info@kingar.parsiblog.com
bahar 20


قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

قالب وبلاگ

اخلاق اسلامی

قالب بلاگ اسکای

قالب پرشین بلاگ

download