در دیر مغان
آمد یارم قدحی در دست
مست
از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نعل
سمند او شکل مه نو پیدا
و ز قد بلند او بالای
صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون
نیست
و ز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون
هست
شمع دل دمسازم بنشست چون او
برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او
بنشست
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او
پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او
پیوست
باز آی که باز آید عمر شدهی
حافظ
هـر چنـد که ناید باز تیری که بشد از
شسـت
آمد یارم قدحی در دست
مست
از می و میخواران از نرگس مستش مست
در نعل
سمند او شکل مه نو پیدا
و ز قد بلند او بالای
صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون
نیست
و ز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون
هست
شمع دل دمسازم بنشست چون او
برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او
بنشست
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او
پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او
پیوست
باز آی که باز آید عمر شدهی
حافظ
هـر چنـد که ناید باز تیری که بشد از
شسـت
نوشته شده در تاریخ شنبه 88/12/15 توسط علیرضا قدس