فال اون دختر کولی تو خیابون یادته
گفت دل شیشه ای مو میشکونی آسون یادته
تو میگفتی که دروغه ما همیشه باهمیم
لحظه تلخ جدایی دلامون یادته
حالا هی نامه ها رو به قاصدکها میسپارم
مینویسم که هنوز مثل قدیم دوستت دارم
قاصدکها توی دست باد میرن یه جای دور
من تو هر ترانه ای اسمتو صدبار میارم
حالا که نامه ها رو گم میکنه نامه رسون
نازنینم به خودت سلام ما رو برسون
نگو یادت نمیاد اون همه حرفهای قشنگ
نگو تکرار نمیشن خاطره های رنگ به رنگ
حالا من تو هر ترانه میشکنم هزار دفعه
حالا قصه مون شده عاشقی و این دل تنگ
تو همیشه دور دوری من همیشه پا به پات
چشم به راه دیدنت منتظر زنگ صدات
هرجای قصه که هستی این حقیقتو بدون
یه نفر تا ته دنیا نامه میفرسته برات
حالا که نامه ها رو گم میکنه نامه رسون
نازنینم به خودت سلام ما رو برسون
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/11/4 توسط علیرضا قدس