دلم برای کسی تنگ است
که چشم های قشنگش را
به عمق آبی دریای واژ گون می دوخت
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی را
ـ نثار من می کرد
دلم برای کسی تنگ است
که تا شمال ترین شمال با من رفت
و در جنوب ترین جنوب با من بود
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
کسی.....
ـ دگر کافیست
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/11/4 توسط علیرضا قدس