سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خالق عشق

الناز شاکر دوست

 

الناز شاکر دوست

 

 

 

ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/10/19 توسط علیرضا قدس

 اس ام اس با موضوع باران ، اس ام اس بارانی, اس ام اس باران و آسمان, اس ام اس بارانی, اس ام اس بارانی عاشقانه, اس ام اس بارون, اس ام اس برای بارون, اس ام اس روز ابری, اس ام اس روز برفی, اس ام اس روزهای برفی زمستان, اس ام اس زمستونه, اس ام اس سرکاری روزهای برفی, اس ام اس شعر روز برفی, اس ام اس عاشقانه برفی, اس ام اس عشقولانه برفی, اس ام اس مخصوص روز برفی, اس ام اس ویژه روز برفی, بهترین اس ام اس های برفی, بهترین پیامک های برفی, دوبیتی باران, دوبیتی مخصوص باران, روز بارونی, شعر روز برفی, متن برای روز برفی, مخصوص روز بارانی, مخصوص روز های ابری, مخصوص روزهای برفی, مسیج برفی, مسیج عاشقانه روزهای برفی, پیامک برای روز برفی, پیامک برفی, پیامک عاشقانه روزهای برفی

 

اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه ،

برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید …

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

آرزو می کنم غم های دلت بروند زیر برف های زمستانی تا همیشه بدون غم بمان

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
عشق یعنی آن نخستین حرفها

عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست

عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

. میدونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
برف میاد و به زمین می شینه ، ولی من همین جوری هم به دل میشینم .

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان ، اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن …

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم …

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

زمستان بهانه است برف از آسمون خسته می شه ! پاییز بهانه است برگ از درخت خسته می شه! اس ام اس بهانه است دلم برات تنگ می شه !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

الا ای برف!
چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
بر این دنیا که هر جایش
رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

لیز خوردن بهونه ایست تا دست هایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی, روز زمستونیت قشنگ!

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا… و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

برف که حالا کم کم آب می شود ، سفید ، همرنگ آرزوهای تو بود …

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیت قشنگ

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

امسال زمستون خیلی قشنگه چون با تو آغاز میشه با تو نیستم با کفشمم…

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

یه گاز از دماغت میدی !؟(از عاشقانه های خرگوش و آدم برفی !!!) !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

به دلیل بارش سنگین برف، سرمای شدید و خارج نشدن مردان از خانه اداره ثبت احوال درباره افزایش شدید جمعیت هشدار داد

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت ، من به این معجزه ایمان دارم ، منتظر باید بود تا زمستان برود ، غنچه ها گل بکنند !

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

ای که در فصل خزان بینی مرا با پشت خم ، این زمستان را مبین ، ما هم بهاری داشتیم ، این نیز بگذرد

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

گل یخ زمستان تو هستم

اسیر ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست

که من مشتاق دیدار تو هست

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

دعا میکنم غرق باران شوی

چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

مواظب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان با زمین کرد ، زندگی با دلت نکند

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من

به که گویم که تو باران زمستان منی

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

وقتی می رفتی بهار بود ، تابستان نیامدی ، پاییز شد ، پاییز که نیامدی پاییز ماند ، زمستان که نیایی باز پاییز می ماند ، تو رو خدا فصل ها رو به هم نریز

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_

در فصل زمستون که لبو میچسبد

آغوش و فشار و گفتگو میچسبد پس شعله بخاری ها را کم کن

که فقط زیر پتو میچسبد !!!

شرکت ملی گاز ایران !!!




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/10/19 توسط علیرضا قدس

عجیب ترین و جالب ترین های مهریه ها و طلاق ها در ایران

برچسب: , , , , , , , , , , , , ,

 

طلاق

عاشق هم شده بودیم. هر دو خانواده برای تفریح به شمال رفته بودیم و من در ساحل داریوش را دیدم. پسر خیلی خوبی بود. در آن چند روز مفصل با هم صحبت کردیم و وقتی به تهران آمدیم قرار ازدواج گذاشتیم…
 
اینجا دادگاه خانواده است. حتی حاضریم بابتش قسم بخوریم. اینجا همه برای طلاق آمدهاند و زنها مهریهشان را می خواهند. البته شلوار هیچ مردی دو تا نشده و هوو، مادر شوهر بدجنس و مادر زن فضول خبری نیست. اینها دیگر از مد افتاده و بهانه ها امروزیتر شده. مارمولک، ژل مو، یک کیلو خیار و …
 
خرید را فراموش نکن
برای اینکه کارتان به طلاق و دادگاه کشیده نشود توصیه میکنیم همین الان بدون فوت وقت از میوه فروشی خانهتان یک گونی خیار قلمی بخرید و بعد سری هم به خشکبار فروشی بزنید و هر چه دارد و ندارد بار کنید و به خانهتان ببرید.
چند وقت پیش زن ?? سالهای به اسم نگار، شوهرش را دنبال خودش به دادگاه خانواده شماره دو کشاند و پایش راتوی یک کفش کرد که طلاق میخواهد. البته او دلیل کاملاً موجهی برای این خواستهاش داشت و به قاضی شعبه ??? گفت: چند روز پیش از شوهرم خواستم برایم یک کیلو خیار بخرد اما وقتی به خانه آمد، دستش خالی بود.
من عاشق خیار هستم و او علایق من را به خاطر خساست نادیده گرفت. دیگر نمیتوانم با چنین مردی زندگی کنم. واقعاً که نگار زن زجر کشیدهای بود و حق داشت طلاق بخواهد.
قبل از او یک زن دیگر به اسم رامونا به همین شعبه دادگاه رفته و گفته بود چون شوهرش برای او یک قوطی آبمیوه نخریده دیگر نمیتواند او را تحمل کند و طلاق بهترین راه چاره است. حالا خودتان قضاوت کنید خیار مهمتر است یا آبمیوه. هنوز درباره پرونده این دو زن تصمیمگیری نشده بود که یک فاجعه دیگر در عرصه زندگی زناشویی رخ داد و مردی برای همسرش برگه زردآلو نخرید. همین شد که زن دوان دوان خودش را به میدان ونک رساند تا از شوهرش شکایت کند و حکم طلاق بگیرد.
 
دست و دلبازها
دست و دلبازی بعضی وقتها کار دست آدم میدهد. این ماجرا را قاضی عموزادی تعریف میکند. زن ?? سالهای که مدت زیادی از ازدواجش نمیگذشت تقاضای طلاق کرد.
او توضیح داد در طول زندگی مشترک کوتاهشان هر وقت از شوهرش طلا وجواهر میخواست او برایش میخرید. گردنبند، گوشواره، النگو و …. مرد آنقدر دست و دلبازی میکرد تا اینکه همسرش به او شک کرد و از خودش پرسید شوهرش این همه پول از کجا میآورد.
یک روز از سر کنجکاوی طلاها را که وزنش به یک کیلو رسیده بود به یک جواهر فروشی برد و آنجا بود که فهمید همهاش بدلی و قلابی است. اینطور شد که کارشان به دعوا کشید و زن برای طلاق به دادگاه آمد!
 
محدودیت ؛ تا چه حد
بعضی مردان خیلی حق همسرانشان را ضایع میکنند. باور ندارید، حرفهای فائزه زن ?? سالهای را که بعد از ? سال زندگی مشترک مجبور شد مهرش را حلال و جانش را آزاد کند، بخوانید: چند روز پیش میخواستم با اتوبوس به خانه مادرم بروم اما شوهرم گفت خودش با تاکسی من را میرساند. برای اتوبوس سواری اصرار کردم ولی او راضی نشد و گفت حتماً باید با تاکسی بروم. این هم شد زندگی . طلاقم را بدهید، خلاص.
البته قاضی حسن عموزادی این زن را به مدارا دعوت کرد و از خانوادهاش خواست او را آرام کنند. محدودیتها به همین جا ختم نمیشود. این چند جمله را یک زن ?? ساله در دادگاه خانواده گفته است؛ شوهرم مرد خوبی است و خصوصیتهای مثبت زیادی دارد اما یک اخلاقی دارد که خیلی آزارم میدهد و باعث شده تصمیم بگیرم، از او جدا شوم. شوهر من را سینما نمیبرد. من به خاطر این محدودیت از نظر روحی آسیب دیدهام.
در جلسه رسیدگی به دادخواست این زن هر چه قاضی تلاش کرد او را از طلاق منصرف کند، زن حاضر نشد کوتاه بیاید.
 
چند دلیل موجه
البته همه طلاقها به همین آسانی نیست، بعضیها هم واقعاً دلیل موجه دارند. مثلاً رمضان مردی ?? ساله است که بعد از ?? سال زندگی مشترک با همسرش صدیقه فهمید در تمام این سالها زندگیاش تباه کرده است به همین خاطر به شعبه ??? دادگاه خانواده رفت و گفت: زنم ?? سانتیمتر از من بلندتر است و به خاطر این اختلاف فکر میکند خیلی از من سرتر است و دیگر مرا دوست ندارد. میخواهم او را طلاق بدهم. بالاخره اختلاف طبقاتی (!) این زن و شوهر به زندگی مشترکشان پایان داد.
در این گیر و دار بعضی وقتها پای جانواران هم وسط کشیده میشود. شقایق که بعد از ? ماه زندگی با شوهرش دیگر جان به لب شده است به قاضی عموزادی میگوید: شوهرم ایلیا مرد خوبی است اما یک مشکل بزرگ در زندگی ما وجود دارد ما در طبقه بالای خانه پدرشوهرم زندگی میکنیم. یک روز وقتی داشتم ظرف میشستم یک مارمولک دیدم. از ترس داشتم قبض روح میشدم.
بعد از یک دعوای مفصل قهر کردم و به خانه پدرم رفتم، اما ایلیا مرا دوباره برگرداند و گفت دیگر از مارمولک خبری نیست. او دروغ گفته بود فرادی روز آشتی کنان دوباره در خانه یک مارمولک دیدم. واقعاً این وضع غیر قابل تحمل است. لطفاً حکم طلاقم را بدهید.
 
مهریه حیوانی
پای جانوران فقط به عنوان دلیل طلاق به میان نمیآید. بعضی از این جانوران شانس بهتری دارند و اسمشان به عنوان مهریه در پروندههای دادگاه خانواده ثبت میشود. همین دو سه هفته پیش زنی به نام زلیخا به شعبه ??? دادگاه خانواده رفت و مهریهاش را اجرا گذاشت: ?? راس آهوی وحشی.
زلیخا به قاضی دادگاه گفت: من و شوهرم در یکی از شهرستانهای کوچک اطراف بوشهر زندگی میکردیم اما اداره شوهرم را به تهران منتقل کرد. از وقتی به تهران آمدیم رفتار شوهرم عوض شد تا اینکه یک روز همسران همکارانش را به رخم کشید و گفت من عقبمانده هستم. از این حرفش خیلی ناراحت شدم و حالا مهریهام را میخواهم. اگر این زن کوتاه نیاید و به خواستهاش پافشاری کند، مرد بیچاره باید کار و زندگیاش را ول کند و در کوه و دشت به شکار آهو برود.
 
عشق دریایی
عاشق هم شده بودیم. هر دو خانواده برای تفریح به شمال رفته بودیم و من در ساحل داریوش را دیدم. پسر خیلی خوبی بود. در آن چند روز مفصل با هم صحبت کردیم و وقتی به تهران آمدیم قرار ازدواج گذاشتیم. پدر و مادرهایمان مخالفتی نکردند وقتی از من درباره مهریه پرسیدند چون من و داریوش کنار دریا با هم آشنا شده بودیم، مهریهام را ? هزار مرجان دریایی تعیین کردم.
آن روزها در ابرها سیر میکردم. چه میدانستم دعوایمان میشود. از کجا میدانستم تا این حد با هم اختلاف سلیقه داریم، ما در هیچ زمینهای با هم تفاهم نداریم. کارمان شده دعوا و جنگ و جدال.
? هزار مرجان دریایی را که حقام است میخواهم به اجرا بگذارم تا درس ادبی به شوهرم بدهم. اینها را زنی به اسم شیرین وقتی به دادگاه خانواده ونک آمده بود گفت و به این ترتیب اسمش در فهرست عروسانی با مهریههای عجیب ثبت شد.
 
مهریه های فرهنگی
از جانوران و آبزیان که بگذریم نوبت به مهریه های فرهنگی میرسد. عروس خانمی که مهریهاش یک دوره کامل آثار دکتر شریعتی بود، بعد از کلی جنجال و کشیده شدن کار به دادگاه تجدید نظر توانست طلاق بگیرد و البته در دقایق آخر قید فرهنگ را زد و مهریهاش را بخشید تا زودتر مراحل کار انجام شود.
البته مهریههای فرهنگیتری هم تا به حال در مجتمع قضایی خانواده ثبت شده است. مثلاً زنی که مهریه‌اش رونویسی از دیوان بابا طاهر بود در دادگاه اصرار کرد مهریهاش حفظ کردن دیوان حافظ است و حالا شوهرش باید این کار را انجام بدهد. البته چون این نمونه آخر ارزش مالی نداشت و طبق قانون مهریه باید حتماً ارزش ریالی داشته باشد دادگاه خودش برای تعیین مهریه جایگزین دست به کار شد.

 

گردآوری: آلامتو




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/10/19 توسط علیرضا قدس

ارزشش را داشت عاشقتر شوم

ساقه‌ی بی تاب نیلوفر شوم



ارزشش را داشت با تنهاییم

با صلیب عشق همبستر شوم



عشق مفهومی به دور از عقل بود

ارزشش را داشت خیره‌سر شوم



بی تو تعریفی ندارد حال من

رد نشو ، بگذار تا بهتر شوم



خوب من کافی‌ست تا لب تر کنی

حاضرم اعجوبه‌ای دیگر شوم!



حس اندوهی مضاعف می‌کنم

خاطراتت را که یادآور شوم



اولین دیدارمان را ثبت کن

تا حریف مصرع آخر شوم



تیر بارانم بکن با آذرخش

تا مطیع شعله‌ی آذرشوم




مینا فتوحی




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/10/19 توسط علیرضا قدس

 

 

 

ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس

بعد از مدتها انتظار آهنگ جدید و زیبا و  احساسی و دیس لاو فوق العاده از سینا نرگال و محسن نقاب با همراهی میثم بنام خواب بد که کار فوق العاده و  مردمی شده پیشنهاد میکنم از دست ندید با آهنگسازی نقاب که این کار از کمپانی عرش اومده ؛ منتظر سورپرایزها کمپانی عرش باشید (پخش ویژه)

نرگال

 

 برای دانلود اهنگ بر روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

 

شیرین من




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس

یک شعر زیبا از استاد شعر ایران مریم حیدرزاده که احساسش تو این شعر فوقالعاده بیان شده مثل ما بقیه شعرهایش

 

 

 

 

نام تو را آورده ام دارم عبادت می کنم

 

                                                     گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت می کنم

 

              دستت به دست دیگری از این گذشته کار من

 

                                                     اما نمی دانم چرا دارم حسادت می کنم

 

              گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم

 

                                                  شاید تو با خود گفته ای دارم اطاعت می کنم

 

              رفتم کنار پنجره دیدم تو را . بگذریم

 

                                                   چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت می کنم

 

              من عاشق چشم توام تو مبتلای دیگری

 

                                                 دارم به تقدیر خودم چندیست عادت می کنم

 

              تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم

 

                                                  با التماس اما تو را به خانه دعوت می کنم

 

             گغتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی

 

                                                  رفتم که تو باور کنی دارم محبت می کنم

 

 

 تنهایی




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس

When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...
U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U Better Be Quick, Is""""s Gonna Be Late.."
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come Back Early After Work.."
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It""""s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی
When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...
When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our Glasses On..
I""""M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn""""t Say Anything But Cried...
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری
to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they""""re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won""""t hear you anymore
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید




نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس

مطلب بسیار زیبا و خواندنی و کوتاه برای شما

1- داوینچی همزمان با یک دست می نوشت و با یک دست نقاشی می کرد !
2- هیتلر از مکان های بسته وحشت داشت !
3- مار می تواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند !
4- هر انسان تا 8 دقیقه بعد از قطع گردنش هنوز به هوش است !
5- اغلب مارها 6 ردیف دندان دارند !
6- وقتی به خورشید نگاه می کنید 8 دقیقه قبل از آن را مشاهده می کنید !
7- قلب میگو در سر آن واقع است !
8- ظروف پلاستیکی تقریبا 50 هزار سال در برابر تجزیه مقاومند !
9- حدود 250 نفر از محققان ناسا ایرانی هستند و رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی است !
10- دانشمندان دریافته اند مورچه ها هم مانند انسان ها صبح ها خمیازه می کشند !
11- حس بویایی مورچه با سگ برابری می کند !
12- آیا می دانستید تصمیم بر این بود که کوکا کولا به عنوان دارو استفاده شود !
13- با 30 گرم طلا می توان نخی به طول 81 کیلومتر درست کرد !
14- فنلاند از 170 هزار و 585 جزیره تشکیل شده است !
15- زمین در آغاز پیدایش 2000 بار بزرگتر از حجم کنونی اش بود !
16- در زبان عربی برای کلمه شمشیر 850 واژه مختلف وجود دارد !
17- گرانترین کفش دنیا 1 میلیارد و 700 میلیون تومان است !
18-برای تخمین زدن حشره های روی زمین کافیست به ازای هر انسان 200 میلیون حشره ریز و درشتدر نظر بگیریم !
19- کوسه با شنیدن ضربان قلب طعمه خود آن را پیدا می کند !
20- فیل تنها حیوانی است که نمی تواند بپرد !
21- قلب وال در هر دقیقه فقط 9 بار می زند !
22- ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت !
23- در سال 1380 تعداد گوسفندان زلاندنو 44 میلیون راس اعلام شد در حالی که جمعیت این کشور 4 میلیون نفر بود !
24- قوه چشایی پروانه در پاهای آن تعبیه شده است !
25- جوانان هندی شادترین و ژاپنی ها افسرده ترین های جهان هستند !
26- مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون می بینید !
27- 90% سم مار از پروتئین تشکیل شده است !
28- چشم انسان معادل یک دوربین 135 مگا پیکسل عمل می کند !
29- آب دریا بهترین ماسک صورت است !
30- سرعت عطسه یک انسان برابر است با 160 کیلومتر در ساعت !



نوشته شده در تاریخ شنبه 89/10/18 توسط علیرضا قدس
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : علیرضا قدس[196]
نویسندگان وبلاگ :
حمیدرضا ریاحی
حمیدرضا ریاحی (@)[7]



info@kingar.parsiblog.com
bahar 20


قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

قالب وبلاگ

اخلاق اسلامی

قالب بلاگ اسکای

قالب پرشین بلاگ

download